

«مایكل جردن»، از شناختهشدهترین نامهای جهان و یكی ازمشهورترین و موفقترین ورزشكارانی است كه در صحنه ورزش حرفهای جهان ظاهر شد. اما پرسش اینجاست، مردی كه جسورترین ورزشكار خوانده میشد، چگونه هنوز هم در حال رقابت است، در حالی كه دیگر بازی نمیكند؟ «برادلی» میپرسد: «شنیدهام كه گفتهاید، هماكنون كه بازنشست شدهاید، میكوشید زندگیتان را بازپس گیرید؛ از چه كسی؟». جردن: «از مردم. سالها تو برای آنان كار و تلاش میكنی تا راضی باشند. هنگامی كه از آنان دور میشوی، آنان به دنبال تو میآیند. سلام میكنند، امضا میخواهند، اما میخواهم به آنان بفهمانم كه حالا نوبت من است». «مایكل جردن»، حدود دو دهه متعلق به هوادارنش بود و میلیونها نفر، شاهد شش بار قهرمانی وی با «شیكاگو بولز» بودند. او نهایت یك چهره ورزشی بود؛ یكی از مشهورترین ورزشكاران جهان كه بدون اغراق، جاذبه زمین را هم به مبارزه میطلبید. «مایكل جردن» در زمین پرواز میكرد. او میگوید: «من معتقدم كه همه ما پرواز میكنیم. زمانی كه شما از زمین جدا شوید، پرواز میكنید و البته برخی بلندتر از دیگران». امروز جردن هنوز هم پرواز میكند، اما در ارتفاعی پایینتر. سال گذشته، 60 دقیقه «CBS» در مدرسه پرواز «مایكل جردن» با او ملاقات كرد. كمپ آموزشی چهار روزه وی كه در آن افراد میانسال و عاشق بازی، پانزده هزار دلار میپردازند تا تجارب كامل «مایكل جردن» را دریافت كنند. با او بازی كنند و لذت ببرند. افرادی كه آخر هفتهها به بازی میپردازند، سعی میكنند با او بازی كنند. او به آنان درس میدهد؛ همان كاری كه در «NBA» میكرد و قانون را بدون اینكه گیر داور بیفتد، پشت سر میگذارد. این افراد شانس این را دارند كه نه تنها از مغز جردن برای بسكتبال، بلكه در زندگی نیز از وی استفاده كنند. یكی از شركتكنندگان از او میپرسد: «مایكل، من یك كودك 9 ساله دارم كه عاشق بسكتبال است، اما از چیزی كه میترسد احساس شكست و از دست دادن پرتاب است». جردن به او میگوید: «به عنوان یك پدر، شما باید تا جای ممكن، مسئله را برای او راحت نشان دهید؛ یعنی به او بگویید، من هنوز هم تو را دوست دارم، حتی اگر پرتاب تو، گل نشود. این كار برای من بسیار سختتر است و سعی كنید ذهن او را از این مسئله دور كنید. ا او حتما نباید مثل من بشود. من و همسرم همیشه به پسرمان میگوییم: هی بچه، فقط یك مایكل جردن وجود داشت». جردن كه قهرمان بینظیری بود، میگوید: هیچكس در خانواده ما انتظار نداشت من به اینجا برسم و این تنها دلیل موفقیت من بود. او در كتابش درباره این میل تهاجمی و جسارت در رقابت میگوید: این امر ناشی از خانوادهاش است كه در آنجا احساس میكرد، باید به والدینش ثابت كند كه میتواند موفق شود. جردن میگوید: «من آن احساس را داشتم و واقعا نمیتوانستم با تمركز و هشیاری كامل، كاری را انجام دهم. من یك بازیكن بودم و ورزش را دوست داشتم. خانوادهام در بدترین رؤیایشان نیز نمیتوانستند به حرفهای شدن من بیندیشند». همه چیز در سال 1982، زمانی كه جردن یك تازهوارد در دانشگاه كارولینای شمالی بود، رخ داد. او پرتابگر شوتی بود كه باعث قهرمانی «NCAA» در ثانیه آخر شد. وی خودش میگوید: «آن پرتاب جردن را رو آورد. یا همانگونه كه پدر و مادرم میگویند، آن پرتاب، مایك جردن را مایكل جردن كرد». «مایكل جردن»، چیزی فراتر از یك نام شد. تصویر او روی همه نوشابهها و لباسها تا غذاهای سرد و لباسهای زیر نقش بست. تبلیغات سالانه 35 میلیون دلار برای او درآمد داشت، حتی حالا كه دیگر بسكتبال بازی نمیكند. او تاكنون چهار كتاب نوشته است و همچنین مالك یكی از زیرشاخههای شركت «نایك» نیز هست كه سالانه پانصد میلیون دلار سود برای او دارد. او شركتش را از شیكاگو؛ شهری كه او را معروف كرد، اداره میكند. «برادلی» از او میپرسد: «آیا روزی كه بسكتبال را آغاز كردی، گمان میكردی روزی تجارتی نیم میلیون دلاری را اداره كنی»؟ جردن میگوید: «نه، هیچ وقت حتی فكرش را هم نمیكردم. به تنها چیزی كه فكر میكردم، خوب بودن بود و این امر، شانسهای بسیاری برای من ایجاد كرد كه خود برمیگزیدم». جردن تنها دو روز در هفته را در اداره است و معمولا به خاطر فعالیتهای خیریه، مرتب در سفر است و همچنین با همكارهای شركت «نایك» دیدار میكند، اما مدت زمان زیادی را در زمینهای گلف میگذراند كه جانشین زمین بسكتبال شدهاند. او میگوید: به ورزش معتاد شدهام و معمولا از طلوع آفتاب تا غروب آن، بازی میكنم و در یك روز هر 54 سوراخ را هدف میگیرد. او در سال 1993 از بسكتبال بازنشسته شد و تلاش كرد تا بیسبال را با «شیكاگو وایت ساكس» ادامه دهد. او در مدت یك سال حضور در این تیم، یازده اشتباه و 114 خطا داشت كه خیلیها آن را شكست میدانند، ولی برای او تنها یك ماجرای دیگر بود. او میگوید: «من تنها سعی میكردم از بازی لذت ببرم و هیچگاه نكوشیدم مانند «بیب روث» یا «بری باندز» باشم. مهم این بود كه بازی را درك كنم». جدیدترین زمینه آزمایشی وی موتورسواری است. او اسپانسر یك تیم است و از سرعت 150 مایل در ساعت واقعا لذت میبرد. در سال 199۳، «جیمز جردن» پدر، نخستین مربی و بزرگترین اعتماد به نفس وی در كارولینای شمالی ربوده و كشته شد. جردن میگوید: «مرگ پدرم خوشبختانه یا متأسفانه به دست انسان دیگری به وقوع پیوست كه هضم آن بسیار سخت است. تنها فكر اینكه انسان دیگری را بكشی، بسیار سخت است، اما من او را 32 سال در اختیار داشتم و در این 32 سال، چیزهای زیادی را به من آموخت. چقدر از بچهها این شانس را دارند؟ در جامعه كنونی، هیچكدام از آنان این مدت زمان را در كنار پدرشان نیستند و نمیتوانند تأثیر آن را درك كنند». جردن میگوید كه «دلور»، مادر و پدر فقیدش، بزرگترین الگوهای او بودند و ادامه میدهد كه قهرمانان باید بیشتر متوجه خانه باشند تا نامهای بزرگ و قهرمانان پیشین؛ آنان تنها میتوانند برای او چند مثال باشند. اما جردن به افرادی كه به او میگویند، چرا در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی همچون «محمد علی»، «آرتور اش» یا «جكی رابینسون» شركت نمیكند، چه میگوید: «این كار سختی است كه سعی كنی همه كاری انجام دهی و به همه برسی. كار من بسكتبال بود و اینكه بتوانم تماشاچیان آن را سرگرم كنم. من نمیتوانم چیزی باشم كه همه میخواهند». تنها لكه تاریخ زندگی وی، اتهام قمار اجباری بود. «NBA» در سال 93 پس از دو مرحله بازجویی و تحقیق، او را تبرئه كرد، اما امروز جردن میگوید: «با پولم بیپروا به قمار پرداختم، ولی دیگر این كار را نكرده و نمیكنم. بعدها وقتی خود را در آینه دیدم، بارها گفتم، تو یك احمقی. تو یك احمقی، اما مهم این است كه آن وقت متوجه شده بودم كه احمق بودم». بزرگترین شكست حرفهای وی، بازگشت به بسكتبال در سال 2000 با تیم «واشنگتن ویزارد» بود كه سرانجام، منجر به اخراج وی شد. او میگوید: «من ناراحت نیستم، چراكه پس از چند جراحی با مصدومیت بازی كردم. نباید این كار را میكردم، ولی به خاطر كمك به یك سازمان و اینكه دوباره روی پای خود بایستد، تلاشم را كردم». او پس از این مدت زمانی طولانی، نمیتواند در مورد بسكتبال امروز چیزی نگوید و میگوید: بسیاری از بازیكنان جوان با دریافت پولهای زیاد و شهرت بسیار، بر عملكرد خود هم تأثیر میگذارند و به ورزشی كه عشق اوست، ضربه میزنند. او نمیخواهد بسكتبال را كامل كنار بگذارد و امیدوار است، روزی مالك یك باشگاه در «NBA» شود. از او پرسیده میشود كه آیا میتواند در 42 سالگی دوباره بازی كند و جردن میگوید: «اوه، بله. مطمئنا. هرچند از نظر فیزیكی نه، اما عقلم میگوید: بله. هنوز هم میتوانم و هنوز هم فكر میكنم، بهتر از بسیاری از كنونیهای